... مادرشون از ایران اومده و حوصلهاش سر میره. دختره به خواهرش میزنگه و میگه امروز با مامان بریم پیتزا بخوریم. خواهرش میگه فردا بریم! میگه نه - فردا شوهرم هست و نمیشه - خلاصه همه با بچههاشون میرن رستوران!
وقتی من میپرسم که چرا صبر نکردید که با شوهرش برید - میگه آخه اون پیتزا دوست نداره و دیگه وفت نمیکنیم و ...! انگار رستوران دیگهای تو این شهر پیدا نمیشه و ...
عجبا که اون خواهرش هم به نامزدش نگفت که بیاد و ... و عجیبتر اینکه بچههای هیچکدوم از این خانوما نگفتند که بابامون کجاست!
من تو این فکرم که: این بچهها که روابط خانوادگی رو اینجوری یاد میگیرند تنظیم رابطهشان با همسران آیندهشان چگونه خواهد بود؟