نباید حرف بزنی

داشتم با مادرزنم حرف میزدم که پسر یازده ساله‌ام (که حدودا ۲ سال است با هم رابطه داریم) گفت نباید حرف بزنی! 

گفتم الان که تو چنین میگوئی ‌فردا چه خواهی گفت؟ حتما خواهی گفت که نباید نفس بکشی! 

نظرات 5 + ارسال نظر
حسین شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://www.akslar.com

عزیزم وبلاگ قشنگی داری.من هر روز به وبلاگهای زیادی سر میزنم ولی وبلاگ شما یه چیز دیگست

ندا جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ق.ظ http://mardakharan.persianblog.ir

خوب یه زمانی میگفتن حرفه راستو از بچه بشنو.

نیلوفر سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.reshveh.blogsky.com

وبلاگتون رو از وبلاگ شیدا پیدا کردم نوع نوشتنتون موضوعاتتون و حتی اسم وبلاگتون و این آهنگ این آهنگ خیلی اشناست برای من به هر حال خوبه که می نویسید و منزل نو مبارک (دلم می خواهد فرض کنم منزل نو است اینجا) به هر حال یاد آوری جالبی بود. انگار که دست خط یک دوست قدیمی را بعد از سالها دیده ام

نیلوفر چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ http://falgirha.blogsky.com

هفت ماه پیش برایتان نوشتم که دست خطتان شبیه دست خط آدمی است که یک روزی من می شناختمش و خیلی بیشتر عاشقش بودم عاشقش بودم الان بعد از این هفت ماه دوست دارم که فکر کنم شما همان آدمید با همان دستخط من دلم برای دوستم تنگ شده دلم برای دوستم تنگ شده خیلی. کاشکی دوستم اینجا را بخواند کاشکی بخواند!

حاتمی شنبه 24 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 05:37 ب.ظ

مرتیکه میتونه جنبه شوخی داشته باشه.ممکنه باکسی شوخی کنی بگی مرتیکه.ولی طرف مقابل تورودرک نکنه وبزاربه حساب اینکه بهش توهین کردی.درسته؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد