-
نباید حرف بزنی
شنبه 22 خردادماه سال 1389 00:09
داشتم با مادرزنم حرف میزدم که پسر یازده سالهام (که حدودا ۲ سال است با هم رابطه داریم) گفت نباید حرف بزنی! گفتم الان که تو چنین میگوئی فردا چه خواهی گفت؟ حتما خواهی گفت که نباید نفس بکشی!
-
دلم گرفته
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 23:37
آب کم جو تشنگی آور بدست خیلی وقت است که ننوشتهام - دلم برای نوشتههایم تنگ شده. خدایا کمکم کن بنویسم و همه را بنویسم... یادمه روزی نوشته بودم که: میگویند امام علی از بس درد داشت شبها سرش را در چاهی میکرد و از درد تنهائی فریاد میکشید... و من که چاهی پیدا نمیکنم تا سرم را در چاه کرده و فریاد بکشم - بطری چاه مانندی پیدا...
-
گربه ملوس من
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 17:24
بچهای دم گربهای را گرفته بود و گربه هی جیغ میکشید. باباش میگه داری چیکار میکنی؟ بچه میگه من فقط دم گربه را گرفتهام، اون خودش داره میکشه. حالا این حکایت من و تو است! من فقط دم تو را گرفتهام و تو خودت آنرا داری میکشی. اگر آرام بگیری و به آغوشم بیائی، آنوقت خواهی دید که چه عاشقانه ناز و نوازشت خواهم کرد و ......
-
درد دل
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 16:22
وقتی خوشحالم کم حرف میزنم وقتی ناراحتم کم حرف میزنم وقتی عصیانیم کم حرف میزنم وقتی دلم میشکنه لالمونی میگیرم وقتی با یکی صمیمی میشم تازه میفهمم که چقدر حرف برای گفتن دارم. انگاری که همه حرفهام درد دله! پینوشت: این متن رو از این نوشته مثل همه عصرها الهام گرفتم.
-
تغییر دین
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 00:43
یک بابائی که چند ساله مسیحی شده و اسلام و مسلمونها رو مسخره میکرده است، حالا از یک مادر پیر که مسلمون سنتی است، خواسته که براش دعا کنه تا کارش درست بشه. البته که همه ما باید دعا و کمک کنیم که گره کارش باز بشه، ولی این واسه من عجیبه که ایشان با این آمپر بالای ضداسلامیش، چهجوری از یک مسلمون (که عقیدهاش رو مسخره...
-
همسر یا همناف؟
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 23:03
یک مهمانی زنانه بود که خانمها مردها رو به حیاط تبعید کرده بودند تا راحت بتوانند حرفهای درگوشی را بی پروا بزنند! البته که مردها هم حرفهای درگوشی داشتند! مردی داشت با افتخار از شاهکارهای سکسولوژی خودش تعریف میکرد که پریدم وسط حرفش و گفتم اینها را به زنت هم گفتهای؟ یکدفعه این آقا دو تا شاخ درآورد و همانطور که گاو به...
-
من هیچ عیب و ایرادی ندارم و کامل هستم
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 20:55
وقتی که میگی من هیچ عیب و ایرادی ندارم و ...، اونوقته که نه تنها با من، که با خودت هم صادق نیستی! ... و اونوقته که نه تنها خودت رو، که این رابطه و من را به لجن میکشی! مگه نه اینکه هر چیز که یک جا بماند میگندد ؟ وقتی که میگی هروقت فکر کردی من باهات صادق هستم، اونوقت بیا (با توجه به اینکه میدانی منظور من صداقت صددرصد و...
-
خانواده ایرانی در اروپا
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 01:08
... مادرشون از ایران اومده و حوصلهاش سر میره. دختره به خواهرش میزنگه و میگه امروز با مامان بریم پیتزا بخوریم. خواهرش میگه فردا بریم! میگه نه - فردا شوهرم هست و نمیشه - خلاصه همه با بچههاشون میرن رستوران! وقتی من میپرسم که چرا صبر نکردید که با شوهرش برید - میگه آخه اون پیتزا دوست نداره و دیگه وفت نمیکنیم و ...! انگار...
-
مرتیکه یا مردیکه ...
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 19:09
نمیدانم این کلمه مرتیکه از کجا در فرهنگ فارسی آمده، ولی میتواند همه این معانی و مفاهیم را داشته باشد: مردی که در اثر فشار روزگار، اشخاص مختلف و یا فردی تیکه تیکه و لت و پار شده باشد. مردی که ... (هر چیزی و هر مطلبی میتوان بجای سه نقطه نوشت). مردی که نامرد است و فقط تکه و ذرهای و یا نشان و اسمی از مردی و مردانگی دارد....